بسم الله الرحمن الرحیم
شرح عکس: سنگ بودم که از میان سنگ های وجودم گل وجودت سنگ های وجودم را قابل دیدن کرد.
عزیزم حالت خوب است ان شا الله که خوب خوب باشی....قربان حیای فاطمیت(س) شوم....من پرو هستم....ان شا الله بعدها ....تازه اگر هم چیزی نگویی...فدایت شوم ....من به این جمله در زندگیم معتقدم و آن هم این است...
زندگی پست و پلشت اینه که زن و مرد هی
تو زندگی دنبال حق و حقوق خودشون باشن,بگن تو حق منو رعایت کردی,این کارو
کردی,اونو انجام ندادی و....
ولی
زندگی شوقی اینه زن و مرد مسابقه بدن تو خوبی کردن.اگه مرد خوبی کرد,زن
خوبی نکرد,مرد قلبا خوشحال بشه,بگه آخ جون برنده شدم,من جلو زدم.الحمدالله
همسری دارم که تو مسابقه اونو میبرم.....البببببته...شما که رو سر من جا داری.....دلبرجان.....نمی خواهم الان چیزی بگوییی راسیتش....اگر چیزی می گویم...فقط به واسطه ی آن است دلت آرام گردد...می دانم حس دخترانه ات را...و خداوند شاهد است.....تمام حرفهایم برای ایجاد آرامش در وجودت هست...مسابقه ان شا الله..به زودی تازه شروع می شود...فدات شوم... پس جای نگرانی نداشته باش....چون می دانم در دلت چه می گذرد...آرام باش عزیزکم
می خواهم مقدمه ای را قبل از شروع زندگیمان برایت بنویسم که نیاز است بگویم که بر روی آن ها خوب فکر کنی و منتظر جوابش نیز می مانم..شخصیتم را شناختی نترس از این که بگویی فلان مسله را نمی پسندم با همدیگر صحبت می کنیم و به نتیجه میرسیم..نگران نباش....من با خودم فکر کردم..گفتم مشکل عاشق و معشوق ها چیست...گروه بزرگی از آدم ها هستن در ابتدی زندگی خیلی خیلی علاقه دارند به یکدیگر و بعد از یک مدت برای هم عادی می شوند....من روی این موضوع فکر کردم با عقل ناقصم به درک هایی رسیدم که می خواستم با تو در میان بگذارم...
با خودم گفتم که چه طور میشه یک گیاه همیشه سرحال باشه و پژمرده نشه...حسش و تازگیش از بین نره....گفتم که خب نباید از ساقش قطع بشه ابتدا...بعدش گفتم..خب...باید خاکشم خوب باشه...آبشم به موقع بدن....توی گل خونه باشه از سرما و گرما مراقبت میشه...میتونه همیشه سرحال باشه...تا یکی از این شرایط ناهماهنگ میشه...از بین میره....(این ها چون مراحل فکریمه شاید زیاد جمله بندیام درست نباشه ببخشید خلاصه) بعدش گفتم خب حالا اگه ما یک زندگی رو یک گل تصور بکنیم چه طوری می تونیم این گل زندگی رو همیشه سرحال نگه داریم....خیلی فکر کردم جای ساقه چی میشه باشه و جای خاک و آب و گلخانه چه طور میشه قرینه پیدا کرد...که بشه یک زندگی رو سرحال نگه داشت....به نظرم اومد که ساقه رو باید گذاشت خدا....که توی دل زمین ریشه داره....اما ساقه برای این که بتونه خودش رو توی زمین محکم نگه داره نیاز به خاک داره...من خاک رو برای زندگی به قرآن و اهل بیت تعبیر کردم...که می تونند ساقه رو نگه دارند...حفظش کنند....اما این جا یک مسله مهمی است...گاهی ممکنه گیاه در خاک باشه و در خاک محکم باشه اما مواد معدنی خاک رو نمیتونه دریافت کنه....از این رو به گیاه آب می دهند...من آب رو تعبیر به سخنرانی های مذهبی و علما کردم...که باید از این معارفی که توی دل خاک هست رو به ساقه وجودیمون برسونن که همیشه محکم باشه....و اما بر روی گلخانه فکر کردم...گفتم..گلخانه باید چه چیزی باشه در زندگی که حکم گل خانه بشه..که بتونه زندگی رو همیشه در جریان بندازه...که خداوند توفیق داد و فکرم آمد که گلخانه را تعبیر از جامعه بکنم و این جامعه همان دنیا را می شود از او برداشت کرد که باید در یک جایی مناسب که نور که می شود همان پول مناسب و حلال برداشت کرد و آب و هوای مناسب که می شود از محیط فرهنگی و آنچیزی که خوب و بد در اطرافمان هست...برداشت کرد....
حالا این همه صحبت کردم و این گونه صحبت کردم به چه چیزی برسم....می خواستم بگم برای این که گل وجودی محبت در زندگیمون همیشه در جریان باشه باید همه این مسال در کنار هم باشه..در غیر این صورت گل ناخودآگاه پژمرده می شود....و زندگی سرد و یک نواخت می شود و حالا به نظرم باید در همه این موارد برنامه ریزی کرد در طول زندگی تا به همه ی این ها برسیم...که هم میزان خاکمان...میزان نور و آبمان و هوای زندگیمان همیشه خوب و عالی باشد...حالا برای این طرح و برنامه ریزی باید چی کار کرد....من در مورد هر صحبتی که می کنم می خواهم نظرت را بدی...چون به شمای عزیز تر جانم گفتم مجردی هم شاید می شود این کار ها را کرد اما متاهلی راحت تر و بهتر چون دیگر ما شدیم و می توانیم عاقلانه تر فکر و همدیگر را در این راه سخت..کمک کنیم....
خیلی دیگر نمی خواهم صحبت کنم خسته کننده می شود...در همین حد کافیست اما روی صحبت هایم فکر کن..نفس جانم...می دانی که دوستت دارم...فرشته ی من...خدا تو را به من داد...امید است امانت دار خوبی باشم...فکر کن روی این موضوع تا طرح هایی که می شود ریخت را باهم به مشورت بگذاریم...دلدارکم